پيام دوستان
+
ين اتفاق بارها و بارها رخ داد:
مردي زني را دوست داشت
اين اتفاق بارها و بارها رخ داد:
زني مردي را دوست داشت
اين اتفاق بارها و بارها رخ داد:
زني و مردي
کسي که دوستشان داشت را دوست نداشتند
روزي، روزگاري
اتفاقي افتاد
و احتمالاً همان يک بار بود:
مردي و زني
همديگر را دوست داشتند.
نگارستان خيال
94/4/2
فاطمه ❤
94/2/3
+
طلوع من...وقتي غروب پر بزنه...موقع رفتنه منه
!i!i!iSIAH POOSH!i!i
89/3/5
اين روزا دنيا واسه من
از خونه مون کوچيکتره
کاش مي تونستم بخونم
قد هزار تا پنجره
طلوع من طلوع من
وقتي غروب پر بزنه
موقع رفتن منه
طلوع من طلوع من
وقتي غروب پر بزنه
موقع رفتنه منه
حالا که دلتنگي داره
رفيق تنهاييم ميشه
کوچه ها نارفيق شدند
حالا که مي خوام شب و روز
بهم ديگه دروغ بگم
ساعت ها هم دقيق شدند
طلوع من طلوع من
وقتي غروب پر بزنه
موقع رفتنه منه
اين روزا دنيا واسه من
از خونه مون کوچيکتره
کاش مي تونستم بخونم
قد هزار تا پنجره
طلوع من طلوع من
وقتي غروب پر بزنه
موقع رفتن منه
طلوع من طلوع من
وقتي غروب پر بزنه
موقع رفتنه منه
حالا که دلتنگي داره /رفيق تنهاييم ميشه/کوچه ها نارفيق شدند/حالا که مي خوام شب و روز /بهم ديگه دروغ بگم/ساعت ها هم دقيق شدند/طلوع من طلوع من
وقتي غروب پر بزنه/
موقع رفتنه منه